بنویسم که بمونه : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی

خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو " پیش فصل" بهاری نه اینکه پاییزی

تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اعترافی از گذشته

دستام بالاس و تسلیم

انقد قوی شدم ک اشتباهمو داد بزنم 

دور و برت ک خلوت میشه میری تو خودت و فکر میکنی

به خیلیا معذرت خواهی بدهکارم به هر کی که این اواخر حتی کوچکترین برخورد رو بام داشته

من با این فکر ها و توهم ها زندگی میکنم

برا اتفاقی که هنوز نیوفتاده ناراحتم و کل زندگی رو تعطیل کردم

ببخشید زندگی من خیلی بت بدهکارم 

زمان زیادی نمونده ولی باید از همین زمان استفاده کنم تا فردا پشیمونی مثل الان یقم رو نگیره

میشد جلوی خیلی از این نبایدهایی ک اتفاق افتاد رو گرفت اگه زودتر از خودسوزی دست میکشیدم

اتفاقات بد پیش میان

تا بزرگت کنن

اونقدر که هر بار بتونی

خاطرات تلخ تری رو هضم کنی

یک روزی یک کم سن و سالی

میشینه رو به روت

و میگه:"تو از حالم 

از عشقی که بهش دچارم، 

هیچ نمیفهمی"

و تو با بغض بهش لبخند میزنی.

#همون_همیشگی

بنویسم که بمونه...

ما را در سایت بنویسم که بمونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ronaya بازدید : 18 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:37